حضرت عباس(ع)-شهادت علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از

حضرت عباس(ع)-شهادت علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از

حضرت عباس(ع)-شهادت علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از

حضرت عباس(ع)-شهادت علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از

حضرت عباس(ع)-شهادت علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از
حضرت عباس(ع)-شهادت علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت عباس(ع)-شهادت علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم

دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك

كیـسویِ دختـركِ منتـظرش، ریخت به هم

تیـر را با سـرِ زانـوش كشیـد از چشـمش

حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم

خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد

او كه افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم

قبـل از آنیـكه بـرادر بـرسـد بـالیـنش

پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم

به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین

عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم

كِتـف ها را كـه تكان داد، حسیـن افتـاد و

دست بگذاشت به رویِ كمـرش، ریخت به هم

خواست تـا خیمه رساند، بغـلش كـرد، ولی

مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم

نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد

خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم

تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید

نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم

بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود

آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 441
پنجشنبه 30 مهر 1394 ساعت: 12:48
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف