گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی تبر در باغ کاری کرد با �

گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی تبر در باغ کاری کرد با �

گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی تبر در باغ کاری کرد با �

گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی تبر در باغ کاری کرد با �

گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی تبر در باغ کاری کرد با �
گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی تبر در باغ کاری کرد با �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی تبر در باغ کاری کرد با �

گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی
چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی
تبر در باغ کاری کرد با این میوه ی نورس
که حتی پخته شد از شعله های داغ او، کالی
من از لبخندهایت بر سر آن نیزه فهمیدم

که بعد از رفتنت دیگر غم انگیز است خوشحالی
پر و بال تو رشک جمله ی سنگین دلان گشته ست
که رفتی بر سر نی های کوفی با سبک بالی
دلم می خواست تا در تو ببینم قد کشیدن را
و حتی قد نداد این مدت اندک به یک سالی
اگر آن قبر کوچک را به پشت خیمه می دیدند
به من دیگر نمی گفتند زن ها؛ از چه می نالی؟
تکان دادم هزاران بار این گهواره را مادر!
ولی خالی، ولی خالی، ولی خالی، ولی خالی…

شاعر:پیمان طالبى


تعداد بازديد : 193
چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت: 8:44
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف