حضرت قاسم بن الحسن(ع) از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا در حجله

حضرت قاسم بن الحسن(ع) از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا در حجله

حضرت قاسم بن الحسن(ع) از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا در حجله

حضرت قاسم بن الحسن(ع) از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا در حجله

حضرت قاسم بن الحسن(ع) از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا در حجله
حضرت قاسم بن الحسن(ع) از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا در حجله
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت قاسم بن الحسن(ع) از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا در حجله

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا

هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا

در حجله پیشِ پایِ تو پا می كِشم بیا

چه حسرتی برایِ عبا می كِشم بیا

دور و برم بدونِ تو آشوب می شود

گلزارِ تشنۀ تو لگد كوب می شود

معنا نداشت با تو یتیمی برای من

از بسكه داشتی همه گونه هوایِ من

دیگر نمانده جوهره ای در صدایِ من

شن های داغ پُر شده از ردِّ پایِ من

تنهائیت در آتشِ آهم مقیم كرد

دیدی مرا دچارِ بلائی عظیم كرد

تغییر كرده شكلِ سَرم، زودتر بیا

سر نیزه رفت تا جگرم، زودتر بیا

در معرضِ دو چشمِ ترم زودتر بیا

شد تكّه تكّه بال و پرم زودتر بیا

تا قابلِ شناختنم، از حرم بیا

تا سهمی از تنم ببرد مادرم بیا

این قومِ غیظ كرده مرا بی هوا زدند

در حجله استخوانِ جناقم به جایِ قند

سائیده شد به هم وسطِ آن بگو بخند

این تار و پود ریخته پاشیده را ببند

وقتی فشار رویِ گلو سخت می شود

كم كم اَدایِ لفظِ عمو سخت می شود

سر نیزه نقشِ پیرهنم بد كشیده است

رویِ هِجا هِجای تنم مَدّ كشیده است

گلدسته ای حوالیِ گنبد كشیده است

مژده بده، یتیمِ حسن قدّ كشیده است

این لشكر سواره مرا دوره كرده اند

تنها به یك اشاره مرا دوره كرده اند

یك لشكر ایستاده فقط سنگ می زند

با تیغ و تیر و نیزه هماهنگ می زند

حالا كه گشته عرصه به من تنگ می زند

قاتل نشسته مویِ مرا چنگ می زند

با هر نسیم آینه ات خاك می خورد

در هر هجوم زخمِ تنم چاك می خورد

قدرِ دعایِ هر سحرت را نداشتند

اصلاً تحملِ پدرت را نداشتند

نه، چشمِ دیدنِ پسرت را نداشتند

از من توقعِ سپرت را نداشتند

بر خاكِ این كویر مرا پهن كرده اند

جایِ كمی حصیر مرا پهن كرده اند

بد جور ماه پارۀ تو گیرِ نعلهاست

قرآنِ یادگارِ حسن زیر نعلهاست

نرمیِ سینه ام سرِ تأثیرِ نعلهاست

این چند فصل حاصلِ تحریرِ نعلهاست

این بارِ اوّل است چنین نا مرّتبم

در پیچ و تابِ این همه ابرو مَعَذَّبَم

در چنگِ ظلمِ چند نفر زخم خورده ام

حالا بیا ببین چقدر زخم خورده ام

از دستِ قومِ تنگ نظر زخم خورده ام

خیلی شبیهِ زخمِ تَبَر زخم خورده ام

جان می دهم كه باز بگیری ببر مرا

حَظّ می كنم دوباره بخوانی پسر مرا

 

علیرضا شریف


تعداد بازديد : 201
دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف