حضرت رقیه(س)-شهادت السلام ای حقیقة الزینب السلام ای حبیبة الزینب ای حریم تو مهبط الانوار وی وجود �

حضرت رقیه(س)-شهادت السلام ای حقیقة الزینب السلام ای حبیبة الزینب ای حریم تو مهبط الانوار وی وجود �

حضرت رقیه(س)-شهادت السلام ای حقیقة الزینب السلام ای حبیبة الزینب ای حریم تو مهبط الانوار وی وجود �

حضرت رقیه(س)-شهادت السلام ای حقیقة الزینب السلام ای حبیبة الزینب ای حریم تو مهبط الانوار وی وجود �

حضرت رقیه(س)-شهادت السلام ای حقیقة الزینب السلام ای حبیبة الزینب ای حریم تو مهبط الانوار وی وجود �
حضرت رقیه(س)-شهادت السلام ای حقیقة الزینب السلام ای حبیبة الزینب ای حریم تو مهبط الانوار وی وجود �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت رقیه(س)-شهادت السلام ای حقیقة الزینب السلام ای حبیبة الزینب ای حریم تو مهبط الانوار وی وجود �

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

السلام ای حقیقة الزینب

السلام ای حبیبة الزینب

ای حریم تو مهبط الانوار

وی وجود تو مخزن الاسرار

چقدر تو شبیه زهرایی

مثل عمه نظیر مولایی

تو سه ساله ولی به سِیر دقیق

پیر راهی برای اهل طریق

ای معلم برای رهبرها

تو چه کم داری از پیمبرها

کوچک امّا بزرگ ، سلطانی

اوجی از قلّه های قرآنی

آسمان مَفرشِ قدمهایت

عرش مهمان نیمه شبهایت

ای بنازم به نالۀ شب تو

پای احیای عمّه زینب تو

ای نمازت به نیمه شب غوغا

وی نیاز تو حضرت بابا

تو که هستیکه این چنین در شام

در شب اقدام می کنی به قیام

رأس بابا مقیم دامن تُست

رحلِ قرآن حریم دامن تست

نزد موسی چنین نیامده نور

کوه سَینا چنین نشاید طور

صبح،نزد تو شام می آید

محضر تو امام می آید

خطبة تو فغان و شیون و شین

طَیِبَ الله روضه خوانِ حسین

پیش بابا عزای خود نکنی

شِکوه از زخمِ پای خود نکنی

چه قنوتی تو تا سحر بُردی

دست در گیسوی پدر بُردی

در مناجاتِ قاضیُ الحاجات

اشک باریدی ای حمیده صفات

با خراباتیان که گرییدی

زخم پیشانی پدر دیدی

جای چوبی که دشمنش زده بود

لب لعل تو مرهمی شده بود

چون لقاء خدا نصیبت شد

نفسِ آخَرَت مجیبت شد

**

گر سری در سرای ما بزنی

نفسی هم برای ما بزنی

راستی جمله ای به ناز بگو

گوشه ای از تمام راز بگو

چه شد از قافله عقب ماندی

طعمة خصمِ بی ادب ماندی

ایکه شاگرد چند اُستادی

چه شد از پشت ناقه افتادی

خم شدی زائرِ پدر بشوی

تو نگفتی که دربدر بشوی

این همه تازیانه می اَرزید

پس چرا دست و پات می لرزید

ترس را در وجود تو ره نیست

بی کبودیِ روی تو مَه نیست

ایکه شیرین زبانِ بابایی

وقتِ لُکنَت زبان چه غوغایی

آری ای طفلکِ زبان بسته

دشمن از ناله اَت شده خسته

نالة تو شبیه طوفان شد

کاخِ ظلم یزید ویران شد

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 71
جمعه 24 مهر 1394 ساعت: 17:40
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف