اشعار شب اول محرم – قاسم نعمتی هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو

اشعار شب اول محرم – قاسم نعمتی هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو

اشعار شب اول محرم – قاسم نعمتی هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو

اشعار شب اول محرم – قاسم نعمتی هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو

اشعار شب اول محرم – قاسم نعمتی هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو
اشعار شب اول محرم – قاسم نعمتی هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب اول محرم – قاسم نعمتی هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو

اشعار شب اول محرم –  قاسم نعمتی

 

هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو

به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو

 

می زنم دست به روی دست چه کاری کردم

با چه رویی بشوم روبرو با مادر تو

 

حاضرم بر سر بازار به خیرات روم

ننشیند پَرِ خاکی به سرِ خواهرِ تو

 

بر سر من ، همه تفریح کنان سنگ زدند

وای بر صورت چون برگِ گُلِ دختر تو

 

از همین جا همه تقسیم غنائم کردند

در کمینند به تاراج برند لشگر تو

 

ترسم این است که گرفتار شوی در گودال

می شود با نوک نیزه زیر و رو پیکر تو

 

هر تکانی که سرت بر سر نیزه بخورد

باز تر میشود این پاره گیه حنجر تو

 

در دل کوفه بود بغض علی پس بردار

یک عبایی که بود کاشانه ی اکبر تو

 

قاسم نعمتی


تعداد بازديد : 253
چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت: 11:35
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف