شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال ز ت

شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال ز ت

شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال ز ت

شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال ز ت

شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال ز ت
شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال ز ت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال ز ت

شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد
میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد

اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال
ز تیر و نیزه به بال و پر تو دست نخورد

هزار شکر، به پیراهن و عبای شما
برابر نگه خواهر تو دست نخورد

اگرچه دست تو شد بسته با طنابِ ستم
به نقش آیه ی انگشتر تو دست نخورد

سه بار تیغ به رویت کشیده شد ، امّا
به مُصحف بدن اَطهر تو دست نخورد

نفس نفس زدنت سخت شد ولی آقـــــا
به ضرب تیغِ کسی ، حنجر تو دست نخورد

کسی ندید جسارت شود به ناموست
دگر به زینتیِ دختر تو دست نخورد

غروب روز دهم بود ، عمّه ات می گفت:
رقیّه حرف بزن ، معجر تو دست نخورد ؟؟؟

محمدقاسمی


تعداد بازديد : 351
شنبه 17 مرداد 1394 ساعت: 10:57
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف