![]()
|
معصیت بود، که سوزاند، عبادات مرا
برنگرداند به من، حسّ مناجات مرا
ء
ناگزیر است گدا دم زعطایت بزند
نیمه شب، عبد گنهکار صدایت بزند
ء
خسته و بی کسم و غربت یک شهر بس است
بی پناه آمده ام، طرد نکن، قهر بس است
ء
با امید آمده ام شاه، فقیرم چه کنم؟
ترسم این است گنهکار بمیرم چه کنم؟
ء
من شب اول قبرم چه حسابی دارم
گر بپرسند چه داری؟ چه جوابی دارم؟
ء
منم و وحشت قبری که ز هرسو برسد
کاش آن لحظه فقط ضامن آهو برسد
ء
یاد دادند به ما، وقت دعا سجده کنیم
غافرالذنب بخوانیم تو را، سجده کنیم
ء
مهر تو در دل ما هست، نمی سوزانی
تو سری را که به سجده ست، نمی سوزانی
ء
پوستی را که لطیف است نمی سوزانی
بدنی را که ضعیف است نمی سوزانی
ء
تو پشیمان شده ها را که نمی سوزانی
جلوی حرمله ما را که نمی سوزانی
ء
هر سحر ورد زبانی تو، الهی العفو
رب شهر الرمضانی تو، الهی العفو
تعداد بازديد : 331
دوشنبه 08 تیر 1394 ساعت: 13:05
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)