ایهاالمومنون... ربــــنا اتـــنا ز جــــام شــراب وقت تفصیـل غــم بـه نــام شـــراب بــی قــراری

ایهاالمومنون... ربــــنا اتـــنا ز جــــام شــراب وقت تفصیـل غــم بـه نــام شـــراب بــی قــراری

ایهاالمومنون... ربــــنا اتـــنا ز جــــام شــراب وقت تفصیـل غــم بـه نــام شـــراب بــی قــراری

ایهاالمومنون... ربــــنا اتـــنا ز جــــام شــراب وقت تفصیـل غــم بـه نــام شـــراب بــی قــراری

ایهاالمومنون... ربــــنا اتـــنا ز جــــام شــراب وقت تفصیـل غــم بـه نــام شـــراب بــی قــراری
ایهاالمومنون... ربــــنا اتـــنا ز جــــام شــراب وقت تفصیـل غــم بـه نــام شـــراب بــی قــراری
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ایهاالمومنون... ربــــنا اتـــنا ز جــــام شــراب وقت تفصیـل غــم بـه نــام شـــراب بــی قــراری

ایهاالمومنون...

ربــــنا اتـــنا ز جــــام شــراب

وقت تفصیـل غــم بـه نــام شـــراب

بــی قــراری ،جنـون علیک ســلام

مـی رسد سوی دل پیــام شراب

استــغاث بــک به حــرمت خـم

حاجـت من بــه احتــرام شــراب

اول دفتـــر آتـــش از قلــم اســــــت

پیک اشک است اگر کـلام شــــراب

من همــان کهنـه دلق صد چـــــاکم

والســـلام عـــلی ســلام شراب

آخـر دفتــر اینــکه یک شـب تــلخ

آســمان شـــعر نــاتمــام شراب

"لــک لبـــیک اگــر تویــی معبــود"

"جـــای دل بــوده دلبــری مقصـــود"

ایها المومنون صلای خم

سجده واجب شده به پای خم

خشت گل کعبه و کنشت و دیر

محرم مشعر و منای خم

آنچه تقدیر مسجد الاقصی ست

سجده بر مسجد البنای خم

آن مکانی که مطلق الماواست

قایل قول من تشای خم

شرح تقدیس سر عرفانی ست

امر سبحان من رای خم

می طراود ریاح جنت می

از نهانخانه ی خدای خم

ای خوش آن نغمه ساز داودی

که بنالد غمش به نای خم

در حجاب طلسم عیاری

بر تن واژها ردای خم

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

حسبناالله و حسبنا ساغر

خط به خط آیه آیه در دفتر

وجه نسیه ز من به جا مانده

حرف اول کتابت آخر

دل دلیلی بدون مدلول است

تحت امر نگاه غارتگر

هرزه گردی اسیر میل و هوس

در پی شاهد و شب و دلبر

پس بدان تا ابد بدهکارم

در اداء دیون خود یکسر

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

ایها المومنون صلای خم

سجده واجب شده به پای خم

خشت و گل کعبه و کنشت و دیر

محرم مشعر المنای خم

آنچه تقدیر مسجد الاقصی ست

سجده در مسجد البنای خم

آن مکانی که مطلق الماواست

قایل قول من تشای خم

شرح تقدیس سر عرفانی ست

امر سبحان من رای خم

می طرواد ریاح جنت می

از نهانخانه ی خدای خم

ای خوش آن نغمه ساز داودی

که بنالد غمش به نای خم

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

این ایاغ و شراب و نق نق جام

این حضور دل و وصال مدام

این من و عیش و لذت دایم

غیر این باشدم پیاله حرام

سر خوشان فلک پی فیروز

حاکمان سریر ملک مقام

تخت پوسیده و پلاس پشیز

عین سلطانی و شعور سلام

غیر حکم از سبو نمیخواهند

دولت عاجزان بخت رهام

شرف از کوی لابدی دارند

غرض از وصفشان سکوت کلام

تا شود غره غره ی شوال

بگذرد روزگار تلخ صیام

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

امشبی باید از تو دم بزنم

لحظه ای تا خدا قدم بزنم

دفترم باده از نجف گیرد

تا که در لامکان قدم بزنم

ناله بر آورم که حول حال

تا که تقویم خود رقم بزنم

من کجا او کجا خدا وقتی

دم زده من چگونه دم بزنم

من خاکی پست و بی مقدار

باده از دست آن صنم بزنم

بوده او و نبوده بوده به بود

چشم خود را چه سان بهم بزنم

لاشریک له به غیر از خم

نفسی از دم قدم بزنم

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

ای خجسته خدیو دل خرگاه

نقل قول تو عاجز از افواه

قد افلاکی مدیح تو عرش

چه کنم با قدی چنین کوتاه

سرمه ی خاک پای تمارت

روشنایی چشم هر گمراه

از طلوع قدوم تو خورشید

بر غروب حضور تو تا ماه

در ثبوت خدایی تو خدا

به خدایی خود دمیده گواه

که علی لا اله الا هو

به علی لااله الا الله

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

دل اسیر شرار عشق تو شد

بی قرار قرار عشق تو شد

تا که مستی به نام تو جرس است

باده هم میگسار عشق تو شد

در خزان جدایی از جبروت

نیستان همجوار عشق تو شد

تا بنالد به نای بلبل زار

آذران نو بهار عشق تو شد

صفحه ها را ورق ورق طومار

بی دل شهریار عشق تو شد

تا به توصیف تو کند انشاء

محمل ذوالفقار عشق تو شد

خون دل جوهر و مداد جنون

سینه مدحت شمار عشق تو شد

در صف واصفان وصف تو عشق

رهسپار مدار عشق تو شد

در طلوع و غروب گردش چرخ

رهگذار گذار عشق تو شد

لک لبیک اگر تویی معبود 

جای دل بوده دلبری مقصود

قلم از حسنش آشیان میخاست

صنم از جلوه سایبان میخاست

آیه ها آیه آیه دلداه

باده هم جام ارغوان میخاست

چون شد او آشکاره شد مدهوش

آنچه دروازه ی جنان میخاست

یعنی از بدو لحظه های ظهور

مظهر وجه مستعان میخاست

مستعین شد به استعانت تو

هر کسی کعبه را امان میخاست

تا به سعی و صفا شود محرم

بی نشان را زتو نشان میخاست

در حرایی مجدد از مستی

آن بیان را در این بیان میخاست

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

عاکفان مقام اوادنی

کنج محراب مسجد الاقصی

گوشه گیر منای مدهوشی

تارکان سریر این دنیا

مجمع الخلوت مجانین را

گشته محرم به عزت لیلا

در حریم حضور میخانه

نعبدوا نستعین ایانا

که علی یا علی علی عالی

متعال از بیان ما فیها

((دل هر ذره را که بشکافی))

وجه او عارض از دل اشیا

یعنی آیا بدون او یعنی

خاک عالم به سر کند دنیا

در مدار مداد توصیفش

ذره ای نارسیده از اینها

یعنی از سر واضح مکنون

کنت کنزا عبارتی گویا

قدح می به نام حضرت او

داده بر حالت جنون ماوا

تا در آید ز سر مسطوری

میزند لب به ساغر صهبا

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

از نجف در نجف زدم ساغر

تا یقینم رسد بر این باور

طعنه ها میزنم نصیری را

جای او می روم در آن آذر

نه به امید اینکه بر گردم

می روم تا کنم در آن بستر

تا زنم شعله بر دل شعله

زان لباسی که کرده ام در بر

زآن لباسی که عین عریانی ست

تار و پودش ز شعله ی اخگر

امکثوا ذره را به رقص آورد

سر انست از سوی دلبر

یعنی از طور و وجه ی موسا

اثری مانده تل خاکستر

که همان هم در عالم لاهوت

شده نذر صلابت حیدر

شرح تبیان و نص تاویل است

جرعه ای می ز ساقی کوثر

لک لبیک اگر تویی معبود

جای دل بوده دلبری مقصود

 

طره ی اصفهانی


تعداد بازديد : 56
جمعه 28 فروردین 1394 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف