شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است خودت که خوب می دانی چر

شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است خودت که خوب می دانی چر

شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است خودت که خوب می دانی چر

شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است خودت که خوب می دانی چر

شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است خودت که خوب می دانی چر
شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است خودت که خوب می دانی چر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است خودت که خوب می دانی چر

شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است

بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است

 

خودت که خوب می دانی چرا امروز آرامم

من آن شیرم که در خیبر، در قلعه ز جا کنده است

 

سلامم را اگر در شهر پاسخ نیست، عیبی نیست

تو لبخندی بزن زهرا، دوای مرد لبخند است

 

شنیدم در قنوت آخرت "عجل وفاتی" را

نگو جان علی دیگر، برایم ناخوشایند است

 

بیا و مهربانی کن، دوباره خطبه خوانی کن

که حامیِ علی بودن فقط بر تو برازنده است

 

جواب این سؤالم را، بده تو لااقل زهرا

چرا این لاله های سرخ در بستر پراکنده است؟

 

الهی بشکند دستش، همان روباه ترسویی

که جرأت کرد و بالا برد بر روی زنِ من دست

 

چرا آشفته گیسویت؟ چرا زخم است بازویت؟

چرا خونی است پهلویت؟ علی از روت شرمنده است

 

زمان غسل فهمیدم، چه بر روز تو آوردند

به روی بازویت ردی شبیه یک کمربند است

 

ادا شد حق این مطلب، که تشییع تو شد در شب

که شاهد بر غریبیت فقط ذاتِ خداوند است 

 

***

 

کنارِ علقمه سقا زمین افتاد در حالی_

_که ذکر فاطمه لبیک خونین نقشِ سربند است

 

امان از دشمن یاغی، بیا برگرد ای ساقی

به دست شمر ذی الجوشن، گمانم یک گلوبند است 

 شاعر:محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 105
پنجشنبه 14 اسفند 1393 ساعت: 10:14
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف