حضرت زهرا(س)-بستر شهادت 
حال تنت بد است دعایت نمیکنند 
تو بی حمایتی و حمایت نمیکنند 
زنهای شهر پ�

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت 
حال تنت بد است دعایت نمیکنند 
تو بی حمایتی و حمایت نمیکنند 
زنهای شهر پ�

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت 
حال تنت بد است دعایت نمیکنند 
تو بی حمایتی و حمایت نمیکنند 
زنهای شهر پ�

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت 
حال تنت بد است دعایت نمیکنند 
تو بی حمایتی و حمایت نمیکنند 
زنهای شهر پ�

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت 
حال تنت بد است دعایت نمیکنند 
تو بی حمایتی و حمایت نمیکنند 
زنهای شهر پ�
حضرت زهرا(س)-بستر شهادت 
حال تنت بد است دعایت نمیکنند 
تو بی حمایتی و حمایت نمیکنند 
زنهای شهر پ�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا(س)-بستر شهادت 
حال تنت بد است دعایت نمیکنند 
تو بی حمایتی و حمایت نمیکنند 
زنهای شهر پ�

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت

 


حال تنت بد است دعایت نمیکنند


تو بی حمایتی و حمایت نمیکنند


زنهای شهر پیش تو امروز آمدند


نیت عیادت است عیادت نمیکنند


باهم یواش پشت سرت حرف میزنند


ساکت نشسته اند و صحبت نمیکنند


اصلا حواسشان به تو و حرفهات نیست


اصلا تو را درست زیارت نمیکنند


هرشب تو میروی به در خانه هایشان


اما تورا به خانه که دعوت نمیکنند


اینها اگر به فکر تو هستند پس چرا؟


به گریه ی شبانه ات عادت نمیکنند


نامردها هنوز نفهمیده اند که


از ناله ی مریض شکایت نمیکنند


تو صورت کبود نشان میدهی ولی


یک لحظه هم نگاه به صورت نمیکنند


در پیش چشم من همه گفتند رفتنی است


حال مرا به جز غم و حسرت نمیکنند

***

 

سید پوریا هاشمی

تعداد بازديد : 200
سه شنبه 12 اسفند 1393 ساعت: 14:00
نویسنده:
نظرات(2)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط لاابل در تاریخ 1393/12/13 و 8:19 دقیقه ارسال شده است

لاابل

به نام مادر سادات و مادر پدرش
به نام ام ابیها و مجتبی پسرش
به نام آنکه به پای ولای تاج سرش
میان آن در و دیوار سوخت بال و پرش
به نام حضرت زهرا و آتش جگرش
به نام معجر خونین و پلک شعله ورش

به نام فاطمه آغاز می کنم سخنم
که من اسیر خدا و اسیر پنج تنم

هماندمی که مدینه سرای ماتم شد
ز سرو قامت زهرا دو استخوان کم شد
به نزد کعبه ی چشمان جانشین خدا
نداشت طاقت و یکدفعه از کمر خم شد
درست قصه ی موسی و سامری شده بود
امیر گوشه نشین و صغیر ، اعظم شد

جفا به همسر مولا گذشت از سر حد
شکست شیشه ی عمر علی به ضرب لگد

میان کوچه کنار حسن زمین افتاد
ز روی خاتم دست علی نگین افتاد
دوباره دست حرامی هوای سیلی کرد
به جان مادر سادات خشمگین افتاد
همین که مادرسادات بر جبین افتاد
کنار خوشه ی خود یاد خوشه چین افتاد

ابوتراب سرم را تراب خاکی کرد
فقط به حال غریبت حسن تباکی کرد72


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف