زهرای من... کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند گره از کار من و بند کفن باز کند دست از جان خودم شستم و او

زهرای من... کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند گره از کار من و بند کفن باز کند دست از جان خودم شستم و او

زهرای من... کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند گره از کار من و بند کفن باز کند دست از جان خودم شستم و او

زهرای من... کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند گره از کار من و بند کفن باز کند دست از جان خودم شستم و او

زهرای من... کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند گره از کار من و بند کفن باز کند دست از جان خودم شستم و او
زهرای من... کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند گره از کار من و بند کفن باز کند دست از جان خودم شستم و او
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
زهرای من... کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند گره از کار من و بند کفن باز کند دست از جان خودم شستم و او

زهرای من...

کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند
 
گره از کار من و بند کفن باز کند
 
دست از جان خودم شستم و او را شستم
 
ترسم این بود که این زخم دهن باز کند
 
خاطرم هست پرش را سپرم کرد مگر
 
ریسمان لااقل ازگردن من باز کند
 
تازه دیدم وَرم بازوی او را اما
 
کاش آغوش خودش را به حسن باز کند
 
چون که صورت به کف پا ش نهاده است حسین
 
پلک زخمی شده را مطمئنا باز کند
 
وای اگر باز بگوید که بُنی، ذبحوک
 
روضه را با دم پر سوز و محن باز کند
 
حرزی از بوسه به دور گلوی یوسف بست
 
وای از گرگ که با چنگ زدن باز کند

محسن حنیفی


تعداد بازديد : 87
دوشنبه 11 اسفند 1393 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف