تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
![]()
|
ودیع حقه ی من دست نا کسین مانده
سقیفه آمده کفری به جای دین مانده
خجالت از تو مرا آب می کند بانو
نشانه اش قطراتی که بر جبین مانده
به زهر هجر، مرا نیش می زند داغت
ببین که طعنه ی دندان بر آستین مانده
هلال محضم و نامی ز مرتضی دارم
از آن صلابت مطلق فقط همین مانده
شریک من بنگر لا شریک مانده علی
ز جای خیز که بار علی زمین مانده
سفارشم تو نمودی به صبر وقت فراق
چگونه صبر کنم ،طاقتی ببین مانده؟
خوشی و غم دو رفیق دلند همواره
هزار حیف که آن رفته است و این مانده
شاعر:حسین واعظی
تعداد بازديد : 77
جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 11:18
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط حسین متمرد در تاریخ 1393/12/08 و 11:20 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام وبت خیل توپه سری به ما هم بزن اگه با تبادل لینک موافقی خبر بده . |