در حیرتم که اب مگر ابرو نداشت گر ابروی داشت چرا رو به او نداشت لب تشنه شاه تشنه لبان در لب فرات جز جرع

در حیرتم که اب مگر ابرو نداشت گر ابروی داشت چرا رو به او نداشت لب تشنه شاه تشنه لبان در لب فرات جز جرع

در حیرتم که اب مگر ابرو نداشت گر ابروی داشت چرا رو به او نداشت لب تشنه شاه تشنه لبان در لب فرات جز جرع

در حیرتم که اب مگر ابرو نداشت گر ابروی داشت چرا رو به او نداشت لب تشنه شاه تشنه لبان در لب فرات جز جرع

در حیرتم که اب مگر ابرو نداشت گر ابروی داشت چرا رو به او نداشت لب تشنه شاه تشنه لبان در لب فرات جز جرع
در حیرتم که اب مگر ابرو نداشت گر ابروی داشت چرا رو به او نداشت لب تشنه شاه تشنه لبان در لب فرات جز جرع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در حیرتم که اب مگر ابرو نداشت گر ابروی داشت چرا رو به او نداشت لب تشنه شاه تشنه لبان در لب فرات جز جرع

در حیرتم که آب مگر ابرو نداشت
گر ابروی داشت چرا رو به او نداشت
لب تشنه شاه تشنه لبان در لب فرات
جز جرعه ای ز اب دگر ارزو نداشت
اب از خجالت بدی خود نگشت اب
خاکش به سر که از چه سری با نکو نداشت
نی نی که چون به کام حسن ناگوار شد
زان ره به خاک پای حسین هیچ رو نداشت
شاهی که آب رفته ی ما اورد به جو
جز آب دیده آب روانی به جو نداشت
جز آه سرد کسب هوایی دگر نکرد
غیر از سرشک هیچ نمی در گلو نداشت
بودش مگر ز فرط عطش اه در جگر
دندان گذار بر جگر ای دل بگو نداشت
اگه نبود ساقی کوثر زحال او
ان جا مگر نسیم صبا جستجو نداشت
مهلت ز فتنه ی اجل از شش جهت ندید
فرصت زدشمن دغل از چار سو نداشت
بود از قدیم شیوه ی احسان ز عادتش
فطرس نجات یافت ز یمن ولادتش

 

فدایی مازندرانی


تعداد بازديد : 137
سه شنبه 05 اسفند 1393 ساعت: 11:42
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف