تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود...
پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود
با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر
از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود
در انزوای غربت و در انحصار غم
کار مدام چشم ودلش اشک وآه بود
پشت ستم شکست ز طوفان گریه اش
او یک تنه برای خودش یک سپاه بود
با آنکه نور ماه به چشمش نمی رسید
گلدسته های نیزه برایش پناه بود
آیینه بود و هر قدم ازکینه ها شکست
این سنگ ها تقاص کدامین گناه بود؟
مرگ رقیه خورد رقم در خرابه! نه!
شاید زمان رد شدن از قتله گاه بود...
وحید کردلو
تعداد بازديد : 87
سه شنبه 04 آذر 1393 ساعت: 8:06
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب