قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود... پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود در انزوای غربت

قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود... پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود در انزوای غربت

قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود... پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود در انزوای غربت

قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود... پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود در انزوای غربت

قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود... پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود در انزوای غربت
قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود... پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود در انزوای غربت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود... پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود در انزوای غربت
قلبش شکسته بود و نگاهش به راه بود...
پژمرده از ندیدن خورشید و ماه بود
با آنکه رنگ چادر او رفت در مسیر
از هرطرف اسیر هجوم نگاه بود
در انزوای غربت و در انحصار غم
کار مدام چشم ودلش اشک وآه بود
پشت ستم شکست ز طوفان گریه اش
او یک تنه برای خودش یک سپاه بود
با آنکه نور ماه به چشمش نمی رسید
گلدسته های نیزه برایش پناه بود
آیینه بود و هر قدم ازکینه ها شکست
این سنگ ها تقاص کدامین گناه بود؟
مرگ رقیه خورد رقم در خرابه! نه!
شاید زمان رد شدن از قتله گاه بود...

وحید کردلو

 


تعداد بازديد : 87
سه شنبه 04 آذر 1393 ساعت: 8:06
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف