اشعار شب ششم محرم – رضا دین پرور گره انداخت به ابرو که گره باز کند وای اگر قصد کند تا که زره باز کند کار لبهاش عسل پشت عسل ساختن است نمکش �

اشعار شب ششم محرم – رضا دین پرور گره انداخت به ابرو که گره باز کند وای اگر قصد کند تا که زره باز کند کار لبهاش عسل پشت عسل ساختن است نمکش �

اشعار شب ششم محرم – رضا دین پرور گره انداخت به ابرو که گره باز کند وای اگر قصد کند تا که زره باز کند کار لبهاش عسل پشت عسل ساختن است نمکش �

اشعار شب ششم محرم – رضا دین پرور گره انداخت به ابرو که گره باز کند وای اگر قصد کند تا که زره باز کند کار لبهاش عسل پشت عسل ساختن است نمکش �

اشعار شب ششم محرم – رضا دین پرور گره انداخت به ابرو که گره باز کند وای اگر قصد کند تا که زره باز کند کار لبهاش عسل پشت عسل ساختن است نمکش �
اشعار شب ششم محرم – رضا دین پرور گره انداخت به ابرو که گره باز کند وای اگر قصد کند تا که زره باز کند کار لبهاش عسل پشت عسل ساختن است نمکش �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب ششم محرم – رضا دین پرور گره انداخت به ابرو که گره باز کند وای اگر قصد کند تا که زره باز کند کار لبهاش عسل پشت عسل ساختن است نمکش �

اشعار شب ششم محرم – رضا دین پرور

 

گره انداخت به ابرو که گره باز کند

وای اگر قصد کند تا که زره باز کند

 

کار لبهاش عسل پشت عسل ساختن است

نمکش از نمک سفره ی چشم حسن است

 

مثل شیری ست که در عرصه ی محشر آمد

زلف بر باد که داد اشک همه در آمد

 

بافتند از نفسش شعله اگر تن بزند

خیز برداشت که بر لشگر دشمن بزند

 

خیز برداشت زمین گیر کند طوفان را

تیز میرفت که نازل بکند باران را

 

جگری از پدر از جنگ جمل داشت فقط

قصد بر هم زدن لات و هبل داشت فقط

 

یک دل قرص از این قرص قمر چیزی نیست

هرکسی دور و برش هست به این تیزی نیست

 

وای اگر قصد کند موج به ساحل بکشد

رعشه بر قامت ارواح مقابل بکشد

 

راه صد ساله ی خود یک شبه طی می کرد و

مرکبش را وسط معرکه هی می کرد و

 

تند میرفت که قامت به ثریا بکشد

آتشی بر جگر زخمی به صحرا بکشد

 

حیف گل کرد، بریزد به زمین برگش را

حیف می خواست بگیرد به بغل مرگش را

 

آه از آن دم که نقاب از سر و رویش بردند

لشکری را طرف کاکل مویش بردند

 

کاش می شد برود دست و دلش باز به زین

کاش می شد نکشد مثل علی پا به زمین

 

آه از آن وقت که گفتند همه ای پسرم

روضه را عطر تنش برد حوالی حرم

 

همه خواندند برای جگرش قصه طشت

کاش می شد که فقط سمت حرم بر می گشت

 

‌رضا دين پرور


تعداد بازديد : 99
پنجشنبه 08 آبان 1393 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف