این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش بار بلا و باد مخالف اگر زند ا

این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش بار بلا و باد مخالف اگر زند ا

این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش بار بلا و باد مخالف اگر زند ا

این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش بار بلا و باد مخالف اگر زند ا

این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش بار بلا و باد مخالف اگر زند ا
این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش بار بلا و باد مخالف اگر زند ا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش بار بلا و باد مخالف اگر زند ا

این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش

هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش

 

بار بلا و باد مخالف اگر زند

از کف نمی دهم به خدا اختیار خویش

 

کاری به کس ندارم و ذکرم فقط علیست

مشغول خویش هستم و سرگرم کار خویش

 

در چشم های تو به جز از خود ندیده ام

عمری بود که گشته ام آئینه دار خویش

 

چون من کسی تمامیت اش صرف تو نشد

خرج تو کرده ام همه ی اعتبار خویش

 

با اینکه گوشواره ام افتاد روی خاک

اما نکاستم ز تراز و عیار خویش

 

این روز ها به روسری ام میکنم طلوع

حائل زدم به جلوه ی *روزی سه بار* خویش

 

جهریه شد نماز شب استخوان من!

هنگام خواب میشنوم انکسار خویش

 

پیراهن سپید من از باغ رد شده

لاله گرفته پیرهنم در بهار خویش

 

با هر نفس تمام تنم زار می زند

خو کرده ام به دردسر اشکبار خویش

 

شاعر : سید علی رکن الدین


تعداد بازديد : 149
شنبه 28 مرداد 1391 ساعت: 14:57
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف