تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
کنون که گوشه ی ویرانه آشیان دارم
برای آمدنت باغی از خزان دارم
اگر چه بی پر و بال و به بند زنجیرم
برای شرح غمم با تو صد زبان دارم
به فصل کودکی ام پیری ام نگو زوداست
شکسته لاله ام و داغ باغبان دارم
زبان گشا و سخن گو به جان تو بابا
به سنگ برکف دست و نه خیزران دارم
چه شد به نیزه ی دشمن تو بوسه می دادی
ندیدی ام که به دل حسرتی از آن دارم
از آن شبی که هراسان زناقه افتادم
به چهره ام اثر دست ساربان دارم
زغمگسار ی این شامیان همین کافی است
که جای لقمه ی نان درد استخوان دارم
به سان عمه اگر مو سپید و رنجورم
شبیه مادرتو قامتی کمان دارم
حسن لطفی
تعداد بازديد : 83
سه شنبه 29 مهر 1393 ساعت: 16:46
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب