خدای من... چشمم به راه آمدن یار مانده است از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد وقتم تمام می شود و بار مانده است �

خدای من... چشمم به راه آمدن یار مانده است از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد وقتم تمام می شود و بار مانده است �

خدای من... چشمم به راه آمدن یار مانده است از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد وقتم تمام می شود و بار مانده است �

خدای من... چشمم به راه آمدن یار مانده است از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد وقتم تمام می شود و بار مانده است �

خدای من... چشمم به راه آمدن یار مانده است از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد وقتم تمام می شود و بار مانده است �
خدای من... چشمم به راه آمدن یار مانده است از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد وقتم تمام می شود و بار مانده است �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
خدای من... چشمم به راه آمدن یار مانده است از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد وقتم تمام می شود و بار مانده است �

خدای من...


چشمم به راه آمدن یار مانده است

از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است

گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد

وقتم تمام می شود و بار مانده است

در را نبند ، پشت در خانه ات هنوز

یک چند تا گدای گرفتار مانده است

با اینکه از قدیم بدهکار میشود

اینجا گدا هنوز طلبکار مانده است

چشمی به هم زدم رمضان هم تمام شد

رویم ز شرم جانب دیوار مانده است

گرچه وداع با رمضان می رسد به عید

قلب شکسته باز عزادار مانده است

اری وداع لحظه ی تلخ جدایی است

حالا کجا رود دلم انگار مانده است

شاید رود مدینه همانجا که فاطمه

مابین درب خانه و دیوار مانده است

وقت عبور از در خانه نگاه کن

یک تکه پیرهن سر مسمار مانده است

باید دل از مدینه رود سوی کربلا

وقت وداع آخر سردار مانده است

زینب کشید ناله ی مهلا اخا حسین

خم کن سرت که بوسه ی دشوار مانده است

دستی گذاشت روی دل زینبش حسین

میگفت خواهرم غم بسیار مانده است

گریه نکن عزیز دلم صبر کن کمی

گریه میان کوچه و بازار مانده است

حالا گذشته بیست شب از روز حادثه

یک کاروان اسیر به انظار مانده است

بر دست های بسته ی زینب ز نیزه ها

چشم حسین و چشم علمدار مانده است

وای از دل سکینه و وای از دل رباب

بغضی شکسته در دل اشعار مانده است

 

( سید حجت بحرالعلومی طباطبایی)


تعداد بازديد : 163
یکشنبه 05 مرداد 1393 ساعت: 10:29
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف