|
الهی....
آن کس که سر به مقدم جز او نمی زند
چون کلب راه پرسه به هر کو نمی زند
اين نامرتبى مرا سرزنش نکن
آشفته حال شانه به گيسو نمى زند
لنگى که پهن کرده ام اينجا عبادت است
سجاده با گليم گدا مو نمی زند
دل که نسوخت گريه به هق هق نمی رسد
شمع سحر نسوخته سوسو نمى زند
توحيد را به غيرت پروانه داده اند
مي سوزد و به هيچ کسى رو نمی زند
مجنون بدون دم زدن عاشق نمی شود
پس نيست عاشق آن که دم از او نمی زند
عاشق هميشه پشت سرش حرف می زنند
اما ز پا مى افتد و زانو نمى زند
جاروکش تشرف گريه است اين مژه
بيهوده چشم را مژه جارو نمی زند
با يک نگاه تو جگرى خون شد از دلم
زخمى که چشم مي زند ابرو نمی زند
مي ميرم و ز وصل تو حرفى نمی زنم
حرف وصال را که سيه رو نمی زند
گيسو سپيد کرد زليخا به پاى تو
از اين به بعد دست به گيسو نمی زند
( علی اکبر لطیفیان)
تعداد بازديد : 53
دوشنبه 09 تیر 1393 ساعت: 11:22
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)