شب سیاه بگیرد تمام دنیا را اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را هزار سال به جز آستانه ی کرمت نبرده ایم در خانه ای تمنا را ز روی عاطفه خوابت نمی برد ش

شب سیاه بگیرد تمام دنیا را اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را هزار سال به جز آستانه ی کرمت نبرده ایم در خانه ای تمنا را ز روی عاطفه خوابت نمی برد ش

شب سیاه بگیرد تمام دنیا را اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را هزار سال به جز آستانه ی کرمت نبرده ایم در خانه ای تمنا را ز روی عاطفه خوابت نمی برد ش

شب سیاه بگیرد تمام دنیا را اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را هزار سال به جز آستانه ی کرمت نبرده ایم در خانه ای تمنا را ز روی عاطفه خوابت نمی برد ش

شب سیاه بگیرد تمام دنیا را اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را هزار سال به جز آستانه ی کرمت نبرده ایم در خانه ای تمنا را ز روی عاطفه خوابت نمی برد ش
شب سیاه بگیرد تمام دنیا را اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را هزار سال به جز آستانه ی کرمت نبرده ایم در خانه ای تمنا را ز روی عاطفه خوابت نمی برد ش
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شب سیاه بگیرد تمام دنیا را اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را هزار سال به جز آستانه ی کرمت نبرده ایم در خانه ای تمنا را ز روی عاطفه خوابت نمی برد ش

شب سیاه بگیرد تمام دنیا را

اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را

 

 

هزار سال به جز آستانه ی کرمت

نبرده ایم در خانه ای تمنا را

 

 

ز روی عاطفه خوابت نمی برد شبها

اگر روا نکنی حاجت گداها را

 

 

قرار نیست به نان مدینه لب بزنی

ز سفره ات نگرفتند رزق بالا را

 

 

برای آنکه مقام تورا نشان بدهند

نموده اند فراهم بساط فردا را

 

 

دل رسول خدا را اسیر درد مکن

مگیر از سخن خویش لفظ «بابا» را

 

 

بگو پدر که نبی را حیات میبخشی

ز درد و غصه دلش را نجات میبخشی

 

 

زمین بدون نگاهت تب بهار نداشت

شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت

 

 

بعید نیست ببخشی همه قیامت را

نمیشود ز تو اینگونه انتظار نداشت

 

 

دعای پشت سر تو مراد مولا بود

وگرنه هیچ نیازی به ذوالفقار نداشت

 

 

بهشت،منزل توست این همه طلب دارد

وگرنه هیچ کسی با بهشت کار نداشت

 

 

دوازده نخ وصله به چادرت دیدند

به ساده زیستیت عمر روزگار نداشت

 

 

همه جهیزیه ات بود چند ظرف گلین

تجملات برای تو اعتبار نداشت

 

 

شب عروسی خود یاد قبر افتادی

شکوه رخت نو ات را به سائلی دادی

 

 

بهشت هستی و عطر معطری داری

همیشه آب و هوای مطهری داری

 

 

به نیمی از نفست انبیا بزرگ شدند

تو از قدیم دم ذره پروری داری

 

 

صحیفه ی تو تماما تنزل وحی است

از این لحاظ تو قرآن دیگری داری

 

 

یتیم مکه بدهکار مهربانی توست

تو گردن پدرت حق مادری داری

 

 

یگانه علت غایی خلقتی زین رو

تو با تمامی خلقت برابری داری

 

 

ظهور ظاهرت انسان و باطنت حوراست

ولایتی که تو داری ولایت کبراست

 

 

نبینم از نفست آه آه میریزی

شبیه برگ گلی گاه گاه میریزی

 

 

تو دست و سینه و پهلو می آوری داری…

به پای شیر خدایت سپاه میریزی

 

 

میان اینهمه درگیری ای شکسته غرور

به دست بسته ی مولا نگاه میریزی

 

 

چقدر فکر حسینی به فکر گودالی

چقدر اشک بر این بی پناه میریزی

 

 

صدای کشته ی گودال را بلند مکن

به گیسویی که کف قتلگاه میریزی

 

علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 633
سه شنبه 02 اردیبهشت 1393 ساعت: 14:40
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف