![]()
|
با اينكه او آخر ِ سر بوريا شود
عريان به رويِ خاكِ بيابان رها شود
تا فرصت است بهر ِ كفن دست به كار شو
جانِ شهيد ِ پاره بدن دست به كار شو
تا فرصت است در غم ِ غارت شدن بسوز
خـانـم بـراي ِ زيـنـبـتـان مـعـجـري بـدوز
تا فرصت است به زير ِ گلو بوسه اي بزن
تا كه نخورده نيزه به او بوسه اي بزن...
با بازوي شكسته نشستي و دوختي
با چشم ِ نيم بسته نشستي و دوختي
هر سوزني كه رفت به دستت دلت شكست
ديدي سه شعبه اي وسطِ سينه اش نشست
تا تير و نيزه در دهن پادشاه رفت
بر رويِ پيكر ِ پسرت يك سپاه رفت
پـيـراهـنـش هـمـيـنـكـه بـه زيـر ِ گـلـو رسيد
خنجر به دست و چكمه به پا شمر به او رسيد
با بغض و كينه آمد و بر پشت او نشست
با ضربه هايِ خنجر ِ خود گردنش شكست
بين ِ دو نَهر "نَحر" شد آخر حسين تو
تا كه به نيزه زد سر ِ نور ِ دو عين تو.....
.....از هوش رفتي و كفنش نصفه كاره ماند
زينب گريست... پيروهنش نصفه كاره ماند...
رضاقربانی
تعداد بازديد : 69
دوشنبه 11 فروردین 1393 ساعت: 18:44
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
این نظر توسط حمیدرضا در تاریخ 1393/01/11 و 18:54 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام و خسته نباشین سایت ما پذیرای شما کاربران عزیز میباشد سایتی متفاوت و سرگرم کننده در ساعات خوشی شما خواهشا تشریف بیاورید و نظری هم برای مطلب مورد نظر خود بدهید در صورت علاقه ما را لینک کنید و به دوستان خود معرفی کنید.باتشکر |