نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود * چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس

نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود * چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس

نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود * چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس

نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود * چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس

نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود * چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس
نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود * چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود * چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس
نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود

کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود

*
چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس نفس میزد

ناگهان دیدم از نفس افتاد ، خاک این کوچه از چه پس میزد

*
رد خون بین کوچه تا دیدم ، فکر کردم که مادرم مرده است

بین گریه صدا زدم مادر ، لیک دیدم که لاله پژمردست

*
چشمهایش به روی من وا شد ، گفت آهسته با صدای نحیف

کمکم کن که پا شوم ز زمین ، شانه هایت اگرچه هست ضعیف

*
یا علی گفتم و کمک کردم ، دست مادر به شانه هایم خورد

زیر بار غمش شکسته شدم ، آه … آتش چو بر سرایم خورد

*
مصحف خاکی است و بررویش ، بضعه المصطفی قرآن است

معجرش خاکی است وبررویش ، پنجه گرگ این بیابان است

*
شاهد غربتم در و دیوار ، من غریب مدینه ام مردم

خانه ، مسجد و مادر و کوچه  ، مرحم زخم سینه ام مردم

*
راه مادر به کوچه تا سد شد ، لرزه بر جسم و جان من افتاد

تا به خود آمدم نظر کردم ، مادرم بین کوچه ها جان داد

*
کاش میمردم نمی دیدم ، پدرم بی خبر از این درد است

دست مادر میان دستم لیک ، از چه رو راه خانه گم کرد است

*
درب خانه رسیدم اِستادم ، متحیر به من نظر انداخت

راز کوچه مگو تو با بابا ، تابه سختی به خویش می پرداخت

*
در خانه گشوده شد دیدم ، خواهرم خیره شد به چشمانم

بی سوال و جواب پی برده ، به غم و غصه های پنهانم

*

قصه کوچه غربت مادر ، دست سنگین و صورت حورا

طعم داغ برادرم سخت است ، بی برادر شدیم واویلا

مرتضی محمود پور

 


تعداد بازديد : 195
سه شنبه 05 فروردین 1393 ساعت: 16:56
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف