|
ای جان بر لب آمده ؛ جانی برای من
پا رو به قبله ؛ تاب و توانی برای من
خیلی توقع علی از تو زیاد نیست
تنها همین که زنده بمانی برای من
جای تو روی چشم ؛ انار شکسته ام
کی گفته است بار گرانی برای من
یک ذره هم به فکر خودت باش فاطمه
بس نیست این همه نگرانی برای من؟
من بی قرار لحظه ای آرامش توأم
اما تو فکر پختن نانی برای من
دنیای مهر و معرفتی که گذاشتی
نه سال عاشقانه جوانی برای من
این چشم های بی رمقت داد میزند
تا رفتنت نمانده زمانی برای من
در پاسخ سلام فقط سعی میکنی
تا پلک ها به هم برسانی برای من
من که گله ندارم از این وضع؛ بگذر از
تغییر شکل قد کمانی برای من
بس کن تو حرف غسل و کفن؛ میشود عزیز
از آیه های عشق بخوانی برای من
در این سه ماه سرخ به زحمت گذاشتی
از مرگ خود چقدر نشانی برای من
در بین شهرِ تنگ نظرها نگفتمت بانو
فقط توئی که امانی برای من
پس این وداع چیست خداحافظی چرا؟
یعنی نمیشود که بمانی برای من
تعداد بازديد : 149
چهارشنبه 21 اسفند 1392 ساعت: 7:53
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)