تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
دست شکستهام به فدای سر علی
مُردم برای غربت و چشم تر علی
در کوچهها حمایتم آخر نتیجه داد
با پهلوی شکسته شدم یاور علی
باخون به روی سینهی من میخِ در نوشت
این قد خمیده هست، گل پرپر علی
راهِ نفس به سینهی من تا که بسته شد
دیدم که ریخت بال و پر دختر علی
وقتی که میخِ در وسطِ شعله داغ شد
چیزی نمانده بود ز خاکستر علی
خواندم نماز عشق، به عشق ابوتراب
در بین شعلهها، پشت سر علی
حالا میان بستر خود گریه میکنم
جز من کسی نمانده به دور و بر علی
من عصمت خدایم و این است گفتهام
عمر و جَوانیَم به فدای سر علی
شاعر: رضا باقريان
تعداد بازديد : 129
یکشنبه 18 اسفند 1392 ساعت: 13:52
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب