جارو مکن عزیز من این خانه را به زور بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور بگذار موی دخترمان را چنانکه هست دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور پژمر

جارو مکن عزیز من این خانه را به زور بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور بگذار موی دخترمان را چنانکه هست دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور پژمر

جارو مکن عزیز من این خانه را به زور بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور بگذار موی دخترمان را چنانکه هست دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور پژمر

جارو مکن عزیز من این خانه را به زور بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور بگذار موی دخترمان را چنانکه هست دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور پژمر

جارو مکن عزیز من این خانه را به زور بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور بگذار موی دخترمان را چنانکه هست دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور پژمر
جارو مکن عزیز من این خانه را به زور بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور بگذار موی دخترمان را چنانکه هست دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور پژمر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
جارو مکن عزیز من این خانه را به زور بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور بگذار موی دخترمان را چنانکه هست دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور پژمر

جارو مکن عزیز من این خانه را به زور

بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور

بگذار موی دخترمان را چنانکه هست

دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور

پژمرده ای و از همه ی اسم های تو

یاد آور است روی تو " ریحانه " را به زور

مردی که کنده بود در قلعه را ز جا

وا می کند پس از تو در خانه را به زور

ساقی پر است جام نفس بعد فاطمه

دیگر نزن تعارف پیمانه را به زور...

شاعر: حسین زحمتکش


تعداد بازديد : 95
یکشنبه 18 اسفند 1392 ساعت: 13:51
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف