گل پاییزی من برگ خزانت شده ام خیز از خاک و ببین فاتحه خوانت شده ام از سر صبح یتیمان همه به دنبال تواند آه شرمنده از این گریه کنانت شده ام �

گل پاییزی من برگ خزانت شده ام خیز از خاک و ببین فاتحه خوانت شده ام از سر صبح یتیمان همه به دنبال تواند آه شرمنده از این گریه کنانت شده ام �

گل پاییزی من برگ خزانت شده ام خیز از خاک و ببین فاتحه خوانت شده ام از سر صبح یتیمان همه به دنبال تواند آه شرمنده از این گریه کنانت شده ام �

گل پاییزی من برگ خزانت شده ام خیز از خاک و ببین فاتحه خوانت شده ام از سر صبح یتیمان همه به دنبال تواند آه شرمنده از این گریه کنانت شده ام �

گل پاییزی من برگ خزانت شده ام خیز از خاک و ببین فاتحه خوانت شده ام از سر صبح یتیمان همه به دنبال تواند آه شرمنده از این گریه کنانت شده ام �
گل پاییزی من برگ خزانت شده ام خیز از خاک و ببین فاتحه خوانت شده ام از سر صبح یتیمان همه به دنبال تواند آه شرمنده از این گریه کنانت شده ام �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
گل پاییزی من برگ خزانت شده ام خیز از خاک و ببین فاتحه خوانت شده ام از سر صبح یتیمان همه به دنبال تواند آه شرمنده از این گریه کنانت شده ام �

گل پاییزی من برگ خزانت شده ام

خیز از خاک و ببین فاتحه خوانت شده ام

 

از سر صبح یتیمان همه به دنبال تواند

آه شرمنده از این گریه کنانت شده ام

 

رفتی و بعد خود انگشت نمایم کردی

بعد تو بی کس و بی تاب و توانت شده ام

 

سر شب خواست حسینت که بخوابد اما

گفت دلتنگِ کمی لقمه ی نانت شده ام

 

چادرت بر سر زینب چقدر می آید

حال با دختر تو فاتحه خوانت شده ام

 

مشتی از خاک به روی سر خود می ریزم

مُردم و آب از این بار امانت شده ام

 

در افتاده و دیوار سیاه و خونت

همه جا هست و پریشان نشانت شده ام

 

شاعر: حسن لطفی


تعداد بازديد : 153
پنجشنبه 15 اسفند 1392 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف