حضرت رقیه س

حضرت رقیه س

حضرت رقیه س

حضرت رقیه س

حضرت رقیه س
حضرت رقیه س
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت رقیه س

حضرت رقیه (س)

 

آسمون دلم گرفته، آسمون دلم شده خون

منم اون طفلی که تنها، گم شده تو این بیابون

آسمون از بس دویدم، تو پاهام نمونده جونی

نه نفس تو سینه دارم، نه کسی نه همزبونی

آسمون قافله رفته، دیگه هم برنمی گرده

بدنم داره می لرزه، بیابون تاریک و سرده

***

آسمون صدای پایی، داره می رسه به گوشم

دیدی گفتم که نکرده، عمه زینب فراموشم

آسمون ببین که از غم، قامتش چقدرخمیده

می بره اسم بابامو، با نفس های بریده

اما نه این عمه جون نیست، ولی خیلی مهربونه

تازه مثل من رو گونه اش، جای دست مونده نشونه

***

این همون مادر بزرگه، اونکه من شبیهش هستم

باورم نمیشه روی، دامن زهرا نشستم

سر روشونه هاش گذاشتم، لحظه ای راحت خوابیدم

خودمو تو رؤیا روی، شونه ی عموم می دیدم

توی خواب بودم که انگار، صدا پای اسبی اومد

نرسیده از رو کینه، با ... به پهلوهام زد...


تعداد بازديد : 239
چهارشنبه 07 دی 1390 ساعت: 17:44
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف