حس میکنم رفتار تو تغییر کرده این روزها کردار تو تغییر کرده هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من می آیی و گفتار تو تغییر کرده یک فاطمه میگویی و دلشوره

حس میکنم رفتار تو تغییر کرده این روزها کردار تو تغییر کرده هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من می آیی و گفتار تو تغییر کرده یک فاطمه میگویی و دلشوره

حس میکنم رفتار تو تغییر کرده این روزها کردار تو تغییر کرده هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من می آیی و گفتار تو تغییر کرده یک فاطمه میگویی و دلشوره

حس میکنم رفتار تو تغییر کرده این روزها کردار تو تغییر کرده هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من می آیی و گفتار تو تغییر کرده یک فاطمه میگویی و دلشوره

حس میکنم رفتار تو تغییر کرده این روزها کردار تو تغییر کرده هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من می آیی و گفتار تو تغییر کرده یک فاطمه میگویی و دلشوره
حس میکنم رفتار تو تغییر کرده این روزها کردار تو تغییر کرده هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من می آیی و گفتار تو تغییر کرده یک فاطمه میگویی و دلشوره
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حس میکنم رفتار تو تغییر کرده این روزها کردار تو تغییر کرده هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من می آیی و گفتار تو تغییر کرده یک فاطمه میگویی و دلشوره

حس میکنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده
هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده
یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم
چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده
چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟
مهمانی این بار تو تغییر کرده
چیزی شده ؟ با مرتضای من چه گفتی؟
این روزها سردار تو تغییر کرده
 
حس میکنم مانند یک ابر بهاری
بابای از گل بهتر من گریه داری
 
بابامگرنه اینکه هستم محرم تو
هستم همیشه مونس تو همدم تو
حالابگو دیگر چرا حالت گرفته ست
هستم شریک درد و آه و ماتم تو
بابا به قربان تو وموی سپیدت
بابا به قربان تو و قد خم تو
ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان
چشمان خیس و گریه های نم نم تو
میگویی از دلتنگی و دیدار مادر
ماندم چگونه تا کنم با این غم تو
 
سنی ندارم من یتیمی سخت باشد
بابادعاکن دخترت خوشبخت باشد
 
بابادعاکن ماتمی دیگرنبینم
بعدازتو مظلومیت حیدر نبینم
دعوا سر حق و حقوق و جانشینی
دعوا سر عمامه و منبر نبینم
بابا دعاکن مرتضی را دست بسته
مستاصل و درمانده و مضطر نبینم
بابادعاکن در تمام طول عمرم
برسینه ی خود جای میخ در نبینم
یا لااقل در راه برگشتن به خانه
سنگ صبورم را به چشم تر نبینم
 
بابابرو سه ماه دیگر خواهم آمد
باچادرخاکی بر سر خواهم آمد


شاعر :علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 125
شنبه 07 دی 1392 ساعت: 17:14
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف