حضرت زینب(س)-اربعین کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد کاروانی که از هز�

حضرت زینب(س)-اربعین کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد کاروانی که از هز�

حضرت زینب(س)-اربعین کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد کاروانی که از هز�

حضرت زینب(س)-اربعین کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد کاروانی که از هز�

حضرت زینب(س)-اربعین کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد کاروانی که از هز�
حضرت زینب(س)-اربعین کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد کاروانی که از هز�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زینب(س)-اربعین کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد کاروانی که از هز�

حضرت زینب(س)-اربعین

 

کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد

تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد

کاروانی که از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود

به مرورِ غمِ خودش که رسید ، کم کم از مرکبِ شتاب افتاد

دختری سمت علقمه می رفت ، مادری سمت قبرِ کوچکِ خود

خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل به دریا زد و به آب افتاد

گفت: اگرچه که بی پر آمده است ، بی پر و بی برادر آمده است

چشم واکن که خواهر آمده است ، که پس از تو در اضطراب افتاد

زینبی که اسیرِ مویت بود ، بینِ خون، گرمِ جستجویت بود

دربه در شد ، درست آن وقتی که به مویِ تو پیچ و تاب افتاد

بعدِ تو خیمه در حصار آمد ، از زمین و زمان سوار آمد

به حرم امرِ بر فرار آمد ، همه ی خیمه در عذاب افتاد

پای غارت به خیمه ها وا شد ، دست هایی پلید پیدا شد

"سرِ یک گوشواره دعوا شد" ، سنگ بر شیشه ی گلاب افتاد

داغدارم هنوز از کوفه ، از گریزِ رئوسِ مکشوفه

داغداری از آن زمانی که از سرِ بچه ها حجاب افتاد

تشنگی های تو کویرم کرد ، غمِ دوریِ تو اسیرم کرد

ماجراهای شام پیرم کرد ، راه در مجلسِ شراب افتاد

خیزران را که غرق خون دیدم ، از غرورِ رقیه ترسیدم

لرزه بر جانِ بچه های تو و بر لبت بوسه بی حساب افتاد

آتشِ فتنه تیز می کردند ، تشتِ زَر را عزیز می کردند

صحبت از یک کنیز می کردند ، گریه در نغمه ی رباب افتاد

در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خوانده ام ، یعنی :

می شود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد

 


تعداد بازديد : 167
دوشنبه 02 دی 1392 ساعت: 8:15
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف