حضرت رقیه س

حضرت رقیه س

حضرت رقیه س

حضرت رقیه س

حضرت رقیه س
حضرت رقیه س
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت رقیه س

حضرت رقیه(س)-شهادت


گفتم تویی بابای خوب و مهربان، زد

گفتم که من چیزی نگفتم، بی امان زد

تاریک بود چشمم و جایی را نمی دید

تا دید تنهایم، رسید و ناگهان زد

تا دست های کوچکم روی سرم بود

با ضربه ای محکم به ساق استخوان زد

قدّم فقط تا زیر زانویش می آمد

از کینه اما تا نفس تا داشت جان، زد

از پای تا ابرو تا به نزیکیِ شانه

شلاق و سیلی چهرۀ من را نشان زد

دیگر سیاهی دیدم و چیزی ندیدم

شب بود اما پیکرم رنگین کمان زد

این ها همه رد شد ولی داغ تو بابا

بر عمر ناچیز دلم رنگ خزان زد


تعداد بازديد : 217
چهارشنبه 07 دی 1390 ساعت: 17:30
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف