مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چ

مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چ

مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چ

مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چ

مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چ
مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چ

مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد

کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد

دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده

اولین شعله که آید سپرش می سوزد

سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد

تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد

بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد

اثر سوختگی دور و برش می سوزد

تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه

ناگهان گوشه چشمان ترش می سوزد

شده ام مثل همان مادر محزونی که

همه شهر ز آه سحرش می سوزد

عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می آورد

ریشۀ موی سرم بین اثرش می سوزد

تا ترک های لب تشنه بابا دیدم

جگرم گفت: هنوزم جگرش می سوزد

بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید

سینه ام از نفس شعله ورش می سوزد

 

شاعر : قاسم نعمتی


تعداد بازديد : 89
شنبه 11 آبان 1392 ساعت: 21:15
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف