تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
از ماجرای تو دلمان آب می شود
قلب زمینو قلب زمان آب می شود
از آتشی که روضه تو می کند به پا
همواره قلب پیر وجوان آب می شود
گاهی اسیر آهم و گاهی بلا کشم
مجموع این دو واژه همان آب می شود
آبی که از خجالت لبهای خشک تو
از بس که شرم داشت ز جان آب می شود
ما بین مقتلت که رسیدم به قحط آب
احساس می کنم که زبان آب می شود
آنجا که آب می طلبی از سپاه کفر
از شرح قصه تو بیان آب می شود
یک جرعه آب خواست برای لب علی
حالا بگو که تیرو کمان آب می شود؟
از شرم بی تحرکی ات بین قتلگاه
آبی که هست در جریان آب می شود
شاعر : حسین صیامی
قلب زمینو قلب زمان آب می شود
از آتشی که روضه تو می کند به پا
همواره قلب پیر وجوان آب می شود
گاهی اسیر آهم و گاهی بلا کشم
مجموع این دو واژه همان آب می شود
آبی که از خجالت لبهای خشک تو
از بس که شرم داشت ز جان آب می شود
ما بین مقتلت که رسیدم به قحط آب
احساس می کنم که زبان آب می شود
آنجا که آب می طلبی از سپاه کفر
از شرح قصه تو بیان آب می شود
یک جرعه آب خواست برای لب علی
حالا بگو که تیرو کمان آب می شود؟
از شرم بی تحرکی ات بین قتلگاه
آبی که هست در جریان آب می شود
شاعر : حسین صیامی
تعداد بازديد : 137
پنجشنبه 09 آبان 1392 ساعت: 14:20
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب