من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت چقدر مست در آ

من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت چقدر مست در آ

من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت چقدر مست در آ

من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت چقدر مست در آ

من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت چقدر مست در آ
من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت چقدر مست در آ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت چقدر مست در آ
من از زیارت باغ شقایق آمده ام

ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم

برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت

و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت

چقدر مست در آن داغدار پهنه شدیم

و در ورودی آن شهر پا برهنه شدیم

به پای شوق ببین ذره تا کجا برود

دلم به خواب نمی دید کربلا برود

چقدر حال مناجات بود در محراب

چقدر لطف به ما داشت حضرت ارباب

چه اشک ها که روی خاک رد پا انداخت

چه بوسه ها که به درهای صحن جا انداخت

چه مرغ ها ز دل خسته در هوا برخاست

چه دست ها که چو گلدسته در هوا برخاست

چه لطمه ها که در آن آستان به چهره زدیم

که راهمان به حرم داده اند اگر چه بدیم

چو باد پرچم سرخش تکان تکان می داد

دلم برای غریبیش کاش جان می داد

نگاه خسته ندیدی چه پر و بالی داشت

و باز در شب جمعه حرم چه حالی داشت

اگر چه رفت دل از دست یادتان کردیم

خدا خودش که گواهست یادتان کردیم

میان آن همه احساس جایتان خالی

کنار مرقد عباس جایتان خالی

صدای ناله ی امن یجیب می آمد

چقدر بین حرم بوی سیب می آمد

هنوز غیرت ساقی به گوش می آمد

صدای ناله ی طفلی به گوش می آمد

برای مادر اصغر کمی شتاب کنید

برای کودک بی تاب فکر آب کنید

فرات بود در آن سینه حسرت خنده

فرات بوده از آن کام تشنه شرمنده

میان دشت ، علمدار بی علم می شد

که دست های پر احساس او قلم می شد

به قتلگاه،غریبی خزان به خون می کرد

به زحمت از تن مجروح،نیزه بیرون کرد

ز تشنگی جگر،زخم پر نمک شده بود

که بوسه گاه پیمبر،ترک ترک شده بود

و تل زینبیه حالت قیامت داشت

هنوز آن زنِ مرد آفرین اقامت داشت

همان که بر درِ خیمه خدا خدا می گفت

شکست دلش به تل ، وا محمدا می گفت

میان گریه و خون،خیمه گاه را دیدم

مسیر فاصله اش تا سپاه را دیدیم

چه زود ز میدان کارزار آمد

صدای شیهه ی اسبی که بی سوار آمد

چقدر حافظه ی خیمه ها مشوش بود

درون دامن طفلان هنوز آتش بود

صدای زوزه ی گرگان به قتلگاه افتاد

و لزره بر تن اطفال بی پناه افتاد

غریبی حرمش ز حد برون دیدم

میان خار بسی لخته های خون دیدم
 
 

تعداد بازديد : 1445
چهارشنبه 08 آبان 1392 ساعت: 10:00
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف