وقتی که مجبـوری به غربت رهسـپاری گنجــینه را دست عزیزت می سپاری... باید بگــویی گریــــه ها سامان بگیرد تا خــــدعه ی طاغوت ها را برشماری گ

وقتی که مجبـوری به غربت رهسـپاری گنجــینه را دست عزیزت می سپاری... باید بگــویی گریــــه ها سامان بگیرد تا خــــدعه ی طاغوت ها را برشماری گ

وقتی که مجبـوری به غربت رهسـپاری گنجــینه را دست عزیزت می سپاری... باید بگــویی گریــــه ها سامان بگیرد تا خــــدعه ی طاغوت ها را برشماری گ

وقتی که مجبـوری به غربت رهسـپاری گنجــینه را دست عزیزت می سپاری... باید بگــویی گریــــه ها سامان بگیرد تا خــــدعه ی طاغوت ها را برشماری گ

وقتی که مجبـوری به غربت رهسـپاری گنجــینه را دست عزیزت می سپاری... باید بگــویی گریــــه ها سامان بگیرد تا خــــدعه ی طاغوت ها را برشماری گ
وقتی که مجبـوری به غربت رهسـپاری گنجــینه را دست عزیزت می سپاری... باید بگــویی گریــــه ها سامان بگیرد تا خــــدعه ی طاغوت ها را برشماری گ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وقتی که مجبـوری به غربت رهسـپاری گنجــینه را دست عزیزت می سپاری... باید بگــویی گریــــه ها سامان بگیرد تا خــــدعه ی طاغوت ها را برشماری گ

وقتی که مجبـوری به غربت رهسـپاری
گنجــینه را دست عزیزت می سپاری...
 
باید بگــویی گریــــه ها سامان بگیرد
تا خــــدعه ی طاغوت ها را برشماری
 
گفــتی ســفر مثل همیشه نیست ،... اما 
داری به فرق شــیعیان پــا می گزاری  
 
    با مــوج « لا » بر سـاحل دل ها نشستی    
با این روایــت گفتــه ای والاتبـــاری
 
ای چشم ها فرش رهت آسان سـفرکن
هم مردمی بیرون کن از چشم انتظاری
 
اینجــا غــزل پایـان گرفته بی وضویت  
تا با دعـــا بـاران لطــفت را بــبــاری
 
ای بر سریر عشــق ، ای بشکوه ای مرد
باخطبه ای رسوا کن این پاییز، این زرد
 
ای جان که بر دسـت ِدلِ مردم نشسته
ای از تبـــار مــــادر پهـــلو شـکسته
 
بوی عـلی بوی حسـن! ، با یاس بودی؟
یا چـون حسـین پیـغمبر عباس بودی ؟
 
زیبـا ترین تشـــبیه زیـن العــابـدینی
دریـای عـلمی ، باقـری ، احیای دیـنی
 
صدق و امانـت در مقـــامت پـا گرفتـه
صادق زبـانی شــــهره ات بـالا گرفتـه
 
پیـغمبــری کن مـردم مسحوری ات را
اعجاز کن مـوسی ید منشــوری ات را
 
تا انعــکاس عشــق بـهتر چـاره سـازد
بی ماه رویــت التـــهاب دوری ات را
 
ازمشــرق جغــرافیای عشق پیـداست
آخر هویــدا می کنی مسـتوری ات را
 
باید دخیـل عشــق بنـدم بر ضریحت
پیدا کنم تا شـیوه ی مشـکوری ات را
***
با اشـک می شـویم اگر زائـر شـوم باز  

صحن عتیـق و کوثر و جمهوری ات را   

رضا محمدصالحی


تعداد بازديد : 143
سه شنبه 26 شهریور 1392 ساعت: 8:38
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف