در راه شام و بعد از واقعه ی عاشورا : چیکار میکنی ؟ می زنیش ؟ بابا مردی گفتن،خجالت بکش به دستای سفتت

در راه شام و بعد از واقعه ی عاشورا : چیکار میکنی ؟ می زنیش ؟ بابا مردی گفتن،خجالت بکش به دستای سفتت

در راه شام و بعد از واقعه ی عاشورا : چیکار میکنی ؟ می زنیش ؟ بابا مردی گفتن،خجالت بکش به دستای سفتت

در راه شام و بعد از واقعه ی عاشورا : چیکار میکنی ؟ می زنیش ؟ بابا مردی گفتن،خجالت بکش به دستای سفتت

در راه شام و بعد از واقعه ی عاشورا : چیکار میکنی ؟ می زنیش ؟ بابا مردی گفتن،خجالت بکش به دستای سفتت
در راه شام و بعد از واقعه ی عاشورا : چیکار میکنی ؟ می زنیش ؟ بابا مردی گفتن،خجالت بکش به دستای سفتت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در راه شام و بعد از واقعه ی عاشورا : چیکار میکنی ؟ می زنیش ؟ بابا مردی گفتن،خجالت بکش به دستای سفتت

در راه شام و بعد از واقعه ی عاشورا :

چیکار میکنی ؟ می زنیش ؟
بابا مردی گفتن،خجالت بکش
به دستای سفتت نگاه کن ببین
بزرگتر شده از سر و صورتش

نزن بی مروت چرا می زنی ؟
آخه یه سه ساله گناهش چیه؟
بهونه ی بابا رو داره فقط
ندیدی میگن دختر بابایه ؟

نزن بشکنه،دست تو نانجیب
جای دست تو مونده رو صورتش
زدی،گریه کرد و دلش آب شد
داره بغض میباره از هر دو چشش

همین جا بود عمه خودش رو رسوند
عزیزم،گل دادا،آروم بگیر
نذار دشمن از گریه هات شاد شه
تو خیلی بزرگی نه طفل ِ صغیر

بغل میکنه دختر آروم بشه
رقیه به حرفای عمه اش رسید
با چشمای نم ناک و بارونی ِش
سر باباشو روی نیزه دید


تعداد بازديد : 141
جمعه 11 مرداد 1392 ساعت: 14:43
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف