حساس ترین آینه را می بردند بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟ با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش !با اینکه

حساس ترین آینه را می بردند بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟ با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش !با اینکه

حساس ترین آینه را می بردند بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟ با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش !با اینکه

حساس ترین آینه را می بردند بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟ با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش !با اینکه

حساس ترین آینه را می بردند بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟ با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش !با اینکه
حساس ترین آینه را می بردند بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟ با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش !با اینکه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حساس ترین آینه را می بردند بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟ با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش !با اینکه

حساس ترین آینه را می بردند

بر شانه ی سنگ ها،کجا می بردند؟

با ساق شکسته پیکرت را،ای کاش

!با اینکه سلیمان زمانت بودی

تابوت تو را غلام ها می بردند

تابوت نه، اشتباه گفتم ای وای

با تخته ی پاره ای تو را می بردن

پیچیده میان بوریا می بردند

از تخته ی در، دست و سرت آویزان

گیسوی تو در باد رها می بردند

تا خشک شود نموری پیرهنت

باید بدنت به کربلا می بردند

آیینه ی تکه تکه ای بودی که

!!!از قصد،تو را چه با صدا می بردند

ای کاش به جای جسر بغداد آقا

بر نیزه سرت شام بلا می بردند

شاعر: وحيد قاسمي


تعداد بازديد : 214
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:53
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف