چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت پا برهنه همه بر بُشر شدن محتا

چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت پا برهنه همه بر بُشر شدن محتا

چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت پا برهنه همه بر بُشر شدن محتا

چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت پا برهنه همه بر بُشر شدن محتا

چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت پا برهنه همه بر بُشر شدن محتا
چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت پا برهنه همه بر بُشر شدن محتا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت پا برهنه همه بر بُشر شدن محتا

 

چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت
لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت

پا برهنه همه بر بُشر شدن محتاجيم
نظري کاش که بر ما، گذرا مي انداخت

دست بسته فقط او بود که شد دست به خير
سکّه نه، ماه به کشکول گدا مي انداخت

آن همه زخم به روي بدنش بود ولي
زَهر هم بر جگرش چنگ، جدا مي انداخت

چشم خود بست ولي دختر او چشم به راه
روي شانه پسرش شال عزا مي انداخت

او پر از درد شد امّا به خداوند او را
روضه ي کوچه و گودال ز پا مي انداخت
*****
پيکرش زخم شد امّا سر او دست نخورد
شد خراشيده ولي حنجر او دست نخورد

محسن حنیفی

تعداد بازديد : 141
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:44
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف