در مطلع غزل گل پرپر گذاشتم داغی عظیم بر دل دفتر گذاشتم دست مرا گرفت قلم با خودش کشید پا را از آنچه

در مطلع غزل گل پرپر گذاشتم داغی عظیم بر دل دفتر گذاشتم دست مرا گرفت قلم با خودش کشید پا را از آنچه

در مطلع غزل گل پرپر گذاشتم داغی عظیم بر دل دفتر گذاشتم دست مرا گرفت قلم با خودش کشید پا را از آنچه

در مطلع غزل گل پرپر گذاشتم داغی عظیم بر دل دفتر گذاشتم دست مرا گرفت قلم با خودش کشید پا را از آنچه

در مطلع غزل گل پرپر گذاشتم داغی عظیم بر دل دفتر گذاشتم دست مرا گرفت قلم با خودش کشید پا را از آنچه
در مطلع غزل گل پرپر گذاشتم داغی عظیم بر دل دفتر گذاشتم دست مرا گرفت قلم با خودش کشید پا را از آنچه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در مطلع غزل گل پرپر گذاشتم داغی عظیم بر دل دفتر گذاشتم دست مرا گرفت قلم با خودش کشید پا را از آنچه

در مطلع غزل گل پرپر گذاشتم
داغی عظیم بر دل دفتر گذاشتم

دست مرا گرفت قلم با خودش کشید
پا را از آنچه بود فراتر گذاشتم

یک کوچه در مقابل من باز می شود
گویا قدم به وادی محشر گذاشتم

در ازدحام جهل به خون تشنه ی عرب
خود را به جای ساقی کوثر گذاشتم

من حکم این کشاکش یک با هزار را
بر عهده ی قضاوت داور گذاشتم

از هرچه بگذریم هدف شعر روضه است
بیهوده نیست قافیه را (در) گذاشتم

از شعله ها گذشتم و با صحنه ای که... آه
بر شانه های مرثیه ها سر گذاشتم

اینجا مدینه است ولی نام شهر را
با چشم خیس ، مشهد مادر گذاشتم

مادر فدایتان بشود شاعر غزل
این بیت اول است که آخر گذاشتم

سید حسن رستگار

 


تعداد بازديد : 89
چهارشنبه 04 اردیبهشت 1392 ساعت: 7:18
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف