داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟ هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در مهر سکوتی به لبش بود هماره

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟ هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در مهر سکوتی به لبش بود هماره

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟ هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در مهر سکوتی به لبش بود هماره

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟ هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در مهر سکوتی به لبش بود هماره

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟ هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در مهر سکوتی به لبش بود هماره
داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟ هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در مهر سکوتی به لبش بود هماره
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟ هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در مهر سکوتی به لبش بود هماره

داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟

 

هرچه کشیده ست، کشیده ست از آن در

 

 

 

مهر سکوتی به لبش بود هماره

 

کاش چنین باز نمیکرد دهان، در

 

 

 

آری از آن روز دگر باز نکرده ست

 

لب به جز به ولوله و آه و فغان ، در

 

 

 

می شنود از درخت گوشه خانه

 

بیشتر از پیش کنون زخم زبان، در

 

 

 

صحنه جانبازی است، اگرچه گرفته ست

 

با رد خونی که مانده، از همه جان، در

 

 

 

کس نشنیده ست که گوهر به در آید

 

گر بزند بر صدفی سیل چنان در

 

 

 

دخترکی گریان آن روز به او گفت:

 

داد من از تیزی میخت بستان در!

 

 

 

پشت در خانه مردی، زن او سوخت

 

این جگر سوخته اش نیز به آن در!

 

 

 

شاعر : پیمان طالبی


تعداد بازديد : 159
سه شنبه 20 فروردین 1392 ساعت: 13:03
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف