ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا 1 اگر در آن سوی شط

ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا 1 اگر در آن سوی شط

ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا 1 اگر در آن سوی شط

ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا 1 اگر در آن سوی شط

ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا 1 اگر در آن سوی شط
ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا 1 اگر در آن سوی شط
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا 1 اگر در آن سوی شط

 

ورق ورق خُم مستی … ترکیب بند پیشکش به ساحت پنج خطبه خوان قیام عاشورا


1


اگر در آن سوی شط پشته پشته خار نشسته
گلی شکفته در این سوی کارزار نشسته
یکی از این سوی میدان به سجده می رود امشب
یکی از آن سو در مجلس قمار نشسته
چقدر نامه ی خسته ، چقدر عهد شکسته
چقدر کوفه در این معرکه کنار نشسته !
فرات آب حیات نوادگان نبی نیست
اگر چه خیمه به خیمه در انتظار نشسته
حسین آینه دار است و خطبه هاش چراغ اند
دریغ بر دل نامردمان غبار نشسته
به گوش هوش یکی آفتاب را نشنیده
به انتظار صدا تیغ بی شمار نشسته
حسین با پسرانش وداع می کند امشب
چقدر سیب در آغوش این انار نشسته
غروب آمده ، در این دیار حضرت زینب
به هر کجا بنشیند سر مزار نشسته
رسیده حضرت زهرا به قتلگاه ، ببینند
دعای ساقی لب تشنگان به بار نشسته

رسیده خطبه ی آخر ، معطر است کلامت
چه آیه های قشنگی ، سرت به نیزه سلامت

2
کجاست مادرت امشب که نوحه خوان تو باشد ؟
شب است و ماه نداری که هم زبان تو باشد
به دشت تیر فرستادی آخرین نفست را
که اولین تن افتاده نوجوان تو باشد
یگانه بانوی غربت ، کدام مرثیه امشب
قرار بوده فرازی ز داستان تو باشد ؟
ادامه ی در و دیوار و دست بسته ی مولاست
چهل سری که نشان برادران تو باشد
تو آفریده شدی تا به رسم مرثیه خوانی
هزار روضه ی مکشوف در جهان تو باشد
تو ایستادی و فرمودی عشق راه غریبی ست
که هر چه غم برسد شرح امتحان تو باشد
شکوه صبر تو ایوب را به سجده کشیده
که هر چه کوه در این راه ناتوان تو باشد
چه عاشقانه ی سرخی ست کاروان اسیران
سری که بر سر نی صاحب الزمان تو باشد
نشسته ای لب گودال ، آفتاب ببینی
عجیب نیست که در خاک آسمان تو باشد
بخوان که خطبه ی تو آفتاب آل رسول است
کنون صدای علی (ع) تیر در کمان تو باشد

دو گل به دشت فرستاده ، این نهایت عشق است
انیس گریه ی زهراست ، خطبه خوان دمشق است

3
بگو مدینه بگرید به آیه های گواهت
به گیسوان سپید به روزگار سیاهت
زنی تو ، آینه ی جان ، نه روضه خوان ، نه پریشان
که چشم های علمدار خیمه داده پناهت
در این دیار که شب زنده دار ها نگران اند
به دشت خیره شوی غصه می رسد به نگاهت
به جای موج به موج فرات سر به گریبان
دریغ شام غریبان نشسته اشک به راهت
اگر چه حال علمدار دست داده به دریا
اگر چه مشک بریزد نمی رسند به ماهت
تو خطبه خواندی و از پشت پرده شور به پا شد
گدا شدند همه در حریم حضرت شاهت
کتاب نور و پیمبر ، نسیم جاری کوثر
چه عاشقانه به سامان رسید خیل سپاهت
بریز حضرت کلثوم ، رود رود غمت را
بسوزد عاقبت این سرزمین به آتش آهت
نشان مادر و دختر همیشه چادر خاکی ست
غم تو و غم زهرا چقدر داشت شباهت

خدا عنان زمین را دوباره بسته به منبر
که میوه ی علی و فاطمه نشسته به منبر

4
رسیده قصه به جایی که صحن مسجد شام است
علی نشسته به منبر ، یزید ! کار تمام است
علی همان که جوان و علی همان که رشید است
علی همان که امیر و علی همان که امام است
چراغ راه یتیمان و تکیه گاه اسیران
کسی که زمزمه هایش ترانه های قیام است
به کوچه های مدینه رسیده سینه به سینه
که سجده گاه علی خانقاه اهل مرام است
علی نشسته به منبر ، بگوید از غم حیدر
دوباره عطر عبایش ربوده هر چه مشام است
بقیع خانه ی امنی برای آل علی نیست
ولی همیشه هوایش سلامتی و سلام است
که سجده گاه علی خیمه گاه امن الهی
به روی عشق حلال و به روی عقل حرام است
کجاست کوفه ، چه شهری ؟! دهی ست خیر ندیده
دهی که ننگ خریده ، دهی که در پی نام است
به لطف شوکت مختار و حکمت تو عیان شد
که در مقابل بیگانه انتقام به کام است
صحیفه ای که تو داری ، ورق ورق خُم مستی ست
اگر سبوی تو باشد چه احتیاج به جام است ؟

سرت به نیزه نچرخیده ، باغ زنده بماند
همیشه شام غریبان ، چراغ زنده بماند

5
تو آفریده شدی مرد انقلاب بمانی
که تشنه راوی دیدار ماه و آب بمانی
مدینه قصه شنیدی و مکه غصه چشیدی
به عشق حضرت خورشید در رکاب بمانی
به چند سالگی ات نیزه ها اجازه ندادند
در انتظار تماشای بوتراب بمانی
به کربلا که رسیدی امام گفت : محمد !
ببین چه می شود امشب ، مباد خواب بمانی
سوال بود برایت ، علی اصغر تشنه
که تیر هرمله نگذاشت بی جواب بمانی
چقدر بال کبوتر ، چقدر لاله ی پرپر
خدا نخواست در این باغچه گلاب بمانی
خدا نخواست که از خوشه ها به خاک بیفتی
قرار بود که در خمره ها شراب بمانی
اسیر کوفه و شامی ، تو کودکی و امامی
سزاست خطبه بخوانی و آفتاب بمانی
گل ِ شبیه پیمبر ، تو سوگوار منایی
بناست در غم این درد بی حساب بمانی
تو آفریده شدی انقلاب زنده بماند
تو آفریده شدی آب آسیاب بمانی

جهان قرار شده در حرم غبار تو باشد
زیارتی که بخواند به افتخار تو باشد

امیر علی سلیمانی - محرم 1434



تعداد بازديد : 171
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 11:20
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف