|
شهر مدينه شاهد يك اتفاقِ تلخ بود
در قابِ چشمِ مردمِ گمراهِ شهر بود
بر شانه هاي اكثرشان گِردِ بيتِ وحي
هيزم به قَدرِ مصرفِ شش ماهِ شهر بود
***
طاغوت بود و عربده هايي كه بر سرِ
بانوي مهرباني و تطهير مي كشيد
از اين همه جسارت و بي حرمتي عجيب
محبوِ فاطمه(س)جگرش تير مي كشيد
***
گاهي به سمتِ گيسوي او چنگ مي كشيد
آن آتشي كه پيروهنش را گرفته بود
ديدي كه چشمِ ديدنِ دردانه اش نداشت
ميخي كه جا به سينهي زهرا(س)گرفته بود
***
انداخت بينِ معركه خود را چو ناگهان
چرخيد تازيانه و بر رويِ او نشست
چَشمِ مطهره نه فقط در امان نماند
مانند يك مدال به بازوي او نشست
(فضرب قنفذ على وجهها وأصاب عینها)
***
پا بر غرورِ فاتحِ خيبر گذاشتند
مي ريخت اشكِ حيرتِ ماه و ستار ها
دستي به رويِ عصمتِ كبري(س)بلند شد
غلطيد روِ خاكِ زمين گوشواره ها
از شيرمردِ بَدر و اُحد زخم خورده بود
يك جا تمامِ كينهي خود را مرور كرد
در كَنده گشت از آن ضربتي كه زد
از رويِ در، سپاهِ مغيره عبور كرد
(فَرَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ)
***
حيدر(ع)برايِ مهريه او سپر فروخت
سينه سپر بلاش به جان مي خريد، آه
از بينِ دنده هاي شكسته نفس چه سخت
با لخته هاي خون به لبش مي رسيد، آه
***
لرزيد پشتِ شيرِ خدا و عباي خود
در پشتِ در نشست و روي همسرش كشيد
در كربلا حسين(ع)هم آمد و عبايِ خود
از شانه ها براي علي اكبرش كشيد
حاج عليرضا شريف
تعداد بازديد : 109
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:48
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)