دست نوازشش دگر از کار مانده است بر بازویش مدال غم یار مانده است با اینکه نا ندارد و قامت

دست نوازشش دگر از کار مانده است بر بازویش مدال غم یار مانده است با اینکه نا ندارد و قامت

دست نوازشش دگر از کار مانده است بر بازویش مدال غم یار مانده است با اینکه نا ندارد و قامت

دست نوازشش دگر از کار مانده است بر بازویش مدال غم یار مانده است با اینکه نا ندارد و قامت

دست نوازشش دگر از کار مانده است بر بازویش مدال غم یار مانده است با اینکه نا ندارد و قامت
دست نوازشش دگر از کار مانده است بر بازویش مدال غم یار مانده است با اینکه نا ندارد و قامت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دست نوازشش دگر از کار مانده است بر بازویش مدال غم یار مانده است با اینکه نا ندارد و قامت

 

دست نوازشش دگر از کار مانده است

بر بازویش مدال غم یار مانده است



با اینکه نا ندارد و قامت کمان شده

چون کوه پشت حیدر کرار مانده است



هر شب برای غربت و مظلومی علی

تا صبح گریه کرده و بیدار مانده است



حالش وخیم تر شده از حرص و جوشها

غصه زیاد خورده که بیمار مانده است



زینب حریف آن همه خونریزی اش نشد

در کار این مریضه پرستار مانده است



از نحوه قدم زدنش حدس میزنم

چشمان ضرب دیده او تار مانده است



کمتر شده تورم پلکش ولی هنوز

بر پیکرش جراحت بسیار مانده است



هر ثانیه تنفس او کند میشود

بد جور در میان در انگار مانده است



از پارگی پیرهنش چند رشته نخ

با رنگ سرخ بر نوک مسمار مانده است



ای فضه لا اقل تو جواب مرا بده

این جای پای کیست به دیوار مانده است؟



شاعر : علی صالحی



تعداد بازديد : 321
سه شنبه 01 فروردین 1391 ساعت: 2:37
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف