مارا که غمی بزرگ برجان ودل است از فاطمه عشق او در این آب وگِل است گر عید رسد مباد ما را عیدی کین عید

مارا که غمی بزرگ برجان ودل است از فاطمه عشق او در این آب وگِل است گر عید رسد مباد ما را عیدی کین عید

مارا که غمی بزرگ برجان ودل است از فاطمه عشق او در این آب وگِل است گر عید رسد مباد ما را عیدی کین عید

مارا که غمی بزرگ برجان ودل است از فاطمه عشق او در این آب وگِل است گر عید رسد مباد ما را عیدی کین عید

مارا که غمی بزرگ برجان ودل است از فاطمه عشق او در این آب وگِل است گر عید رسد مباد ما را عیدی کین عید
مارا که غمی بزرگ برجان ودل است از فاطمه عشق او در این آب وگِل است گر عید رسد مباد ما را عیدی کین عید
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
مارا که غمی بزرگ برجان ودل است از فاطمه عشق او در این آب وگِل است گر عید رسد مباد ما را عیدی کین عید

مارا که غمی بزرگ برجان ودل است
از فاطمه عشق او در این آب وگِل است
گر عید رسد مباد ما را عیدی
کین عید ازاین آمدن خود خجل است
سبز است بهار وگل به بستان زیباست
اما گل وبلبل وچمن تنگدل است
چون یاس شکسته کس ببیند درباغ
از غصه نمیرد بخدا سنگدل است
افتاده کنار یاس از جنس بلور
پژمرده گُلی به خون معطر،چو هِل است
سید نه به امروز که از روز الست
مملو زغم فاطمه جان را و دل است


شعر از :سید محمد موسوی اندانی

 

با تشکر از آقای موسوی بخاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 167
چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:10
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف