تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
زده آتش زمین آباد ما را
غروب چشم هایت ای مسافر
شدی دنبال یک نامه ز دلبر
میان کوچه های خسته عابر
**
پرستوهای بالت را شکسته
میان راه، سنگ بی وفایی
نیفتی ناگهان از پا که بانو
عمود خیمۀ عمر رضایی
**
عزادار دل زخم شما بود
زمین و آسمانِ شهر مردم
به پای چشمتان خرج خدا شد
حیای خاک و بوم و غیرت قم
**
ضریح مهر تو در سینه دارد
هوای قبر مخفیِ بهاره
عزای تو میان عرش بالا
عزای حضرت زهرا دوباره
**
گرفته از نگاهت زهر بی دین
شعاع نور و موج ناله ات را
شفای درد تو ذکر رضا بود
ولی از داغ او افتادی از پا
**
مگر تو زینب موسی نبودی؟
حسین آمد به بالینت به پا خیز
خدا را این که تا کوفه نرفتی
بهار تو نشد همرنگ پاییز
روح الله عیوضی
تعداد بازديد : 211
چهارشنبه 02 اسفند 1391 ساعت: 8:40
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب