اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی شفاعت هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود با مشک تشنه اي ره دريا گرف

اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی شفاعت هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود با مشک تشنه اي ره دريا گرف

اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی شفاعت هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود با مشک تشنه اي ره دريا گرف

اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی شفاعت هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود با مشک تشنه اي ره دريا گرف

اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی شفاعت هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود با مشک تشنه اي ره دريا گرف
اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی شفاعت هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود با مشک تشنه اي ره دريا گرف
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی شفاعت هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود با مشک تشنه اي ره دريا گرف

اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی

 

شفاعت

 

هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود

با مشک تشنه اي ره دريا گرفته بود

 

مي رفت تا که زنده کند موج مرده را

روز نبرد هيبت سقا گرفته بود

 

لبهاي تشنه اش ز ادب لب نزد به آب

اوج وفا و عاطفه معنا گرفته بود

 

باران سرخ نيزه و شمشير و سنگ و تير

کارش ميان معرکه بالا گرفته بود

 

مي آمد از شريعه و زخم سه شعبه اي

در چشمهاي مشک و عمو جا گرفته بود

 

آبي که ريخت قطره به قطره به روي خاک

از او تمام دلخوشيش را گرفته بود

 

او دست داده بود و به جايش در آن عروج

بالي به وسعت همه دنيا گرفته بود

 

اما بپرس از همة نيزه دارها

بر روي نيزه اي سر او جا گرفته بود ؟

 

گلدشت علقمه که پر از بوي ياس شد

آن روز عطر چادر زهرا گرفته بود

 

مادر براي روز قيامت به روي دست

اسبابي از شفاعت فردا گرفته بود

 

آه اي فرات روز عطش نوش حادثه

با من بگو دل تو هم آيا گرفته بود ؟

 

يوسف رحيمي


تعداد بازديد : 192
جمعه 03 آذر 1391 ساعت: 12:12
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف