تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
اشعار شب تاسوعا – محمد رضا ناصری
دریای خروشان دل طوفانی توست
دریا خجل از دیده بارانی توست
مشکت شده پاره و دل تیغ هنوز
در حسرت یک بوسه زپیشانی توست
**
هر لحظه و پیوسته تو را می خوانند
لب بسته و دل خسته تو را می خوانند
لب تشنه به را ه تو نشستند عباس
طفلان زبان بسته تو را می خوانند
**
مرهم به نگاه دردمند آمده بود
بر سینه دشمنان گزند آمده بود
از هیبت چشمان خمارت عباس
آن روز نفس به سینه بند آمده بود
**
بر قله ی عشق پرچم افراخته بود
تا شط فرات یک تنه تاخته بود
دستش که بنوشید کمی آب فرات
آن را ز حیا از قلم انداخته بود
**
ای آب میان شعله آبم کردی
خاکستر خجلت وخرابم کردی
آخر ز چه روی پاگذارم به حرم
شرمنده ی طفلک ربابم کردی
محمد رضا ناصری
تعداد بازديد : 291
جمعه 03 آذر 1391 ساعت: 12:07
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب