تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
اشعار شب تاسوعا – محمد ناصری
اي پهلوان من نخواب عدو شير ميشود
اين مرد دل شكسته از غم تو پير ميشود
اي قطره هاي خون تو نمك كربلاي من
ميبينم اين زمين چگونه نمك گير ميشود
پيداست از نگاه زجر كه اي تكيه حرم
كابوس دخترم بدون تو تعبير ميشود
تو فكر رفتني و بعد تو هل من معين من
با سنگها و چوب و هلهله تفسير ميشود
تو فكر رفتني و بعد تو من نيز ميروم
اين دستهاي زينب است كه زنجير ميشود
عباس چشم دشمنان همه دنبال خيمه هاست
برخيز غيرت خدا به خدا دير ميشود
محمد ناصري
تعداد بازديد : 249
جمعه 03 آذر 1391 ساعت: 12:06
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط رها در تاریخ 1391/09/16 و 13:02 دقیقه ارسال شده است | |||
دست مریزاد...خیلی سوزناک وادیبانه بود..درحدشاهکار..باخوندنش افسوس خوردم وگریستم..شماره شاعرشعررودرصورت امکان ایمیل بفرمائیدتاشخصاازاوتشکرکنم. |