اسرا

اسرا

اسرا

اسرا

اسرا
اسرا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اسرا

غروب می رود و آفتاب می ماند

و همچنان به دلم اضطراب می ماند

چه دیر سرزدی ای ماه من . . . نگفتی که-

چه چشم ها که به شوقت ز خواب می ماند

تنور وضع سرت را به هم زده اما

به موی سوخته عطر و گلاب می ماند

بگو به نیزه ات آهسته تر قدم بردار

که پای دیده ام از این شتاب می ماند

سرم که هست برای ادای حق سرت

چه غصه دستم اگر در طناب می ماند

به لطف خون تو تنها نه ساقه ی نیزه

زمین هم از برکاتت خضاب می ماند

شکوه نیزه تو بهتر است پس غم نیست

کجاوه ای هم اگر بی حجاب می ماند

به التماس دعاهای سنگ های جفا

سر و جبین و لبت مستجاب  می ماند

میان این همه سر چشم ها چه مبهوتند

به نیزه ای که نگاه رباب می ماند

لبان خشک تو یا چوب می خورد یا سنگ

و همچنان به لبت داغ آب می ماند

                         محمد بیابانی


تعداد بازديد : 263
جمعه 18 آذر 1390 ساعت: 6:59
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف