تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
یكی بود یكی نبود،زیر گنبد كبود
روی بوم خونه ای،یه بدن افتاده بود
غربت و بی كسیش از،حال و روزش حاكی بود
آخه لبهاش خونی بود،آخه موهاش خاكی بود
استخونهاش آب شده،همه ی جونش كبود
گویا كه پیكرش، به یه زهری سوخته بود
پیدا بود كه با چشاش،كسی رو صدا زده
روی خاك ها غلتیده،خیلی دست و پا زده
چی بگم كه از غمش،خون زدیده ها میاد
آخه قصه ی منه،روضه ی امام جواد
نمی گم از ستم ام فضل بی حیا
آخ خدا حرف میزنم از وفای كفترها
كفترها پر میزدند،همگی بالا سرش
تا زآفتاب نسوزه بدن مطهرش
اما كاشكی آی خدا،كفترای باوفا
می بودن تو كربلا،می بودن رو قتلگاه
جای زینب غمین،به حسین غرق خون
همگی با پرهاشون،میزدن یه سایبون
آخه زینب نتونست،پیش داداش بمونه
زدن و كشوندنش،به زور تازیونه
تعداد بازديد : 1107
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 9:00
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط محسن زعفرانیه در تاریخ 1391/07/23 و 12:46 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام و درود... وبلاگی بسیار وزین و متین با مطالب مفید و سودمندی دارید امیدوارم همیشه پیروز و موفق بمانید. این حقیر نیز وبلاگی حاوی مجموعه اشعار و سروده های آیینی مذهبی خودم دارم خوشحال میشوم اگر با تشریف فرمایی خود و تبادل لینک بنده را مسرور نمایید. یا علی مدد. www.zaferanieh-poems.blogfa.com |