میان حجره چنان ناله از جفا می زد که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه

میان حجره چنان ناله از جفا می زد که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه

میان حجره چنان ناله از جفا می زد که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه

میان حجره چنان ناله از جفا می زد که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه

میان حجره چنان ناله از جفا می زد که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه
میان حجره چنان ناله از جفا می زد که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
میان حجره چنان ناله از جفا می زد که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه

میان حجره چنان ناله از جفا می زد

که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد

به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه نداشت

و لیک داد ، ز  بیداد آشنا می زد

شرار زهر ز یک سو ، لهیب غم یک سوی

به جان و پیکرش آتش ، جدا جدا می زد

گذشت کار ز کار و نداشت کار به کس

در آن میانه فقط آب را صدا می زد

صدای ناله ی وِی هِی ضعیف تر می شد

که پیک مرگ بر او از جنان صلا می زد

برون حجره همه پای کوب و دست افشان

درون حجره یکی بود و دست و پا می زد

ستاده بود و جواد الائمّه جان می داد

ازو بپرس که زخم زبان چرا می زد

 

منبع : رضیع الحسین


تعداد بازديد : 621
شنبه 22 مهر 1391 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف